معرفت شناسی شیعی: "عقلانیت" سه برابری ("آگاهی علیه آگاهی"؛ محال است محال)
نشست "علی و عقل" – میلاد امام علی – مشهد 92
بسمالله الرحمن الرحیم
این عقلانیت اسلامی دقیقاً چیست و چه مرزی دارد با آنچه که در فرهنگهای غیر اسلامی و غیر انقلابی به نام عقلانیت نامیده شده و میشود؟ من چند مشخصه را عرض میکنم. حالا اگر دوستان این مشخصات را یادداشت بکنند خوب است. به خصوص روایاتی که برای شما دستهبندی کردهام و آوردهام. من این روایات را از یک جهت به سه دسته تقسیم کردهام که توجه به این قضیه خیلی لازم است. این سوال همیشه مطرح بوده که این عقلی که در منابع اسلامی میگویند با همین عقلی جریانهای غیر اسلامی و مادی میگویند چه نسبتی دارد؟ آنها از عقل میگویند و شما هم از عقل میگویید، اینها چه نسبتی دارند؟ بعضیها از آن طرف میگویند عقل صرفاً عقل حسی، تجربی است. عقل محاسبهگر چرتکهانداز، ابزاری و عقلی که نه به اهداف کار دارد و نه به مبادی و مبانی کار دارد، نه به اخلاق کار دارد، نه به ماوراء الطبیعه کار دارد، فقط و فقط در چهارچوب ماده و امر محسوس به صورت چرتکهاندازانه برای سود مادی شخصی و اجتماعی و سود محسوس محاسبه میکند و هر چیز دیگری غیر از این و فراتر از این به نام معرفت یا عقلانیت از آن نام برده میشود، خرافات و احساسات و جزمیات و این مباحث است و ربطی به عقل ندارد. این گفتمان حاکم بر علوم اجتماعی و علوم انسانی در تفکر مادی است که عقل صرفاً به معنی آگاهیهای تجربی حسی و عقلانیت به معنی صرفاً عقلانیت در حوزه ابزارسازی و ابزارشناسی است. تنظیم وسیله با هدف است. اما تحقیق در مورد خود هدف، میزان عقلانیت هدف، ارزش اخلاقی هدف قابل عقلانی شدن نیست و خارج از حدود عقل است. آنها را دیگر باید با غریزه و منافع و تمایلات و گرایشات و عرف و عادت و این چیزها تنظیم و تعیین و صورتبندی کنیم. یک طرف دیگر این قضیه هم بازی اینها را خوردهاند و تحت عنوان دفاع از معنویت، دفاع از عشق، دفاع از عرفان و جهاد، دفاع از معنویت و توحید و اخلاق گفتند اصلاً عقل ابزاری برای شما باشد. گمان کردند و به زبان و قلم آوردهاند که اساساً هر چه که به ابزارسازی و ابزارشناسی و تجربه و عقل معاش و حوزههای حکمت عملی برای نظامسازی و تمدنسازی و جامعهپردازی مربوط میشود، عقلانیتی که به کار ساختن نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام حقوقی، نظام خانواده، نظام تعلیم و تربیت، نظام رسانه، نظام روابط بینالملل میآید چیزهای کمارزشی است و ربطی به دین ندارد و دین ربطی به این حرفها ندارد. اصلاً آمدند و علوم حسی تجربی و عقل ابزاری را طبق گفتههای طرف مقابل ذاتاً غیر دینی و سکولار تعریف کردند. منتها گفتند اینها ارزشی ندارد. هیچ ارزشی ندارد. اینها مثل کاه و یونجه و علوفهای است که جلوی حیوانات میریزند. اینها فقط به دنیا و معاش مربوط است و برای آنهایی است که میخواهند دار غفلت را بسازند و بعد یک مرتبه میبینی با این ادعا که عقلی که در معارف اسلامی آمده فقط به مفاهیم اخروی کار دارد و فقط عقل معاد است و فقط عقلانیت اخلاقی است و هر چه که به دنیا مربوط میشود ذاتاً غفلتآور است و در نتیجه کل تکنولوژی، رسانه، هنر، سینما، علوم اجتماعی، علوم انسانی، علوم فنی، علوم تجربی، ریاضیات اساساً به جوهر دین و دینداری ربطی ندارد و اینها برای ساختن همین دنیاست و دنیا هم یک اصطبلی است و آنها که یک اصطبلی دارند و اهل دنیا هستند دلشان به همین چیزها خوش است. اما عقلی که انبیا گفتهاند صرفاً عقل معنوی و ناظر به ماوراء الطبیعه است. عقل اشراقی است. عقل درونی و شهودی است و صرفاً به معرفت لبی مفاهیم غیر مادی سر و کار دارد. بنابراین بله، تمدنهای مادی به سراغ علوم مادی میآیند و این علوم ارزشی ندارند. آن عقل جزوی، عقل جزئی، عقلی که فقط به دنیا کار دارد کلاً فاقد ارزش است و هرگز مورد نظر اولیای دین و اولیای خدا نبوده و آنها صرفاً و صرفاً به درون انسان، به روح و اخلاق انسان توجه داشتهاند و تمام معرفت و عقلانیتی که گفتهاند صرفاً معطوف به درون و معطوف به مسائل روحی بشر و آخرت است. این علوم را کلاً کنار گذاشتند و تحقیر کردند. وقتی شما اینها را کنار گذاشتی یعنی اینها را به تفکر مادی و فرهنگ مادی واگذار کردهای. چون وقتی شما میگویی هر چه که به تمدنسازی و جامعهسازی و صنعت و تمدن و علم و قدرت و ثروت و توسعه مربوط است بیارزش است و اساساً قابل دینی شدن و الهی شدن نیست و کلاً مادی و مادیات است و چون شما مادی هستید اینها در اختیار شما باشد یعنی عملاً به سکولاریزم تن دادهای. یعنی گفتهای دنیا برای شما باشد. حکومت، اقتصاد، سیاست، رسانه، هنر، سینما، تجارت، کشاورزی، صنعت، خانواده، دانشگاهها، مطبوعات مسائل مادی است و برای شما باشد. ما هستیم و خدا. این دقیقاً همان چیزی است که آنها میخواهند. آنها هم همین را گفتهاند. آنها گفتند دین در مسائل عمومی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی نباید دخالت کند چون یک امر شخصی بین شما و خداست. بله، راست میگویید. این علوم مادی، عقل ابزاری بیارزش و دنیوی است. این برای ما باشد. شما بروید بین خود و خدا در غارها با هم صفا کنید. ولی قدرت و ثروت و رسانهها در جهان در اختیار ما باشد چون اینها امور مادی است. این به آن معنی است که عملاً آنها بر شما مسلط میشوند. آنها تمدن میسازند و پروژه تعریف میکنند و طرح جامع مینویسند و شما مؤمنین هم در ذیل آنها و زیر چتر آنها میروید و جزئی از پروژه آنها میشوید. حالا میبینید نتیجه حرف هر دوی این جریانها یکی است. حالا سوال این است که آیا عقلانیتی که اسلام میگوید صرفاً در حوزه عقل معاد است و نظری به عقل معاش ندارد؟ یا عقل معاش را کاملاً جدی میگیرد ولی در ذیل عقل معاد تعریف میکند؟ یعنی میگوید قطع رابطه عقل معاش و عقل معاد و قطع رابطه معاش و معاد غلط است. «مَن لا مَعاشَ لَه لا مَعادَ له...»، اگر زندگی و دنیای درستی نداشته باشی آخرت درستی نداری. البته دنیای درست نه به مفهوم اینکه دنیا یک خوکدانی سرمایهداری باشد که دنیای همه مرفه باشد به این معنا که ثروت، قدرت، لذت، امنیت و غفلت کل حیات بشود و اسم این دنیای خوب بشود. نه. دنیای خوب نمیتواند به آخرت بد منجر بشود. آن دنیایی خوب است که علاوه بر اینکه دنیای تو خوب و سالم و متعادل است به آخرت خوب منجر بشود. اسلام طرفدار دنیای خوب و آخرت خوب است. منتها این دو خوب نباید در برابر هم تعریف بشوند. «آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرةِ حسنه...»، آن تفکری که میگوید دنیا کلاً مهم نیست. جهل، فقر، بیماری، نکبت، ذلت، وابستگی، بیعدالتی، مثل کرم در خاک لولیدن، مهم نباشد. مهم نیست که در دنیا چطور زندگی میکنی. یک دنیای بد، دنیایی که نه عدالت و نه امنیت و نه آرامش و نه رفاه و نه اعتدال و نه ارتباط در آن نیست. ولی در عوض آخرت تو خوب میشود. نه، این نیست. این تفکر اسلامی و اهل بیتی نیست. این تفکر مرتاضان هندی است. این تفکر کاتولیک است. تفکر قرون وسطا است. یک تفکر هم میگوید آخرت چه هست؟ تو از دنیای خود لذت ببر و خوش باش. تفکر و فرهنگ خوش باشی. گفت خر باش و خوش باش. همین دنیا را کیف کن. بقیه هم معلوم نیست. یا اصل آن دروغ است و اگر چیزی هم باشد معلوم نیست. برای چیزی که معلوم نیست میخواهی دنیای خود را خراب کنی؟ بنابراین دنیای خوب به مفهوم خوکی است. دنیایی که دنیای خوکهای چاق و خندان است. بخند و جفتک بینداز، حالا آخرت هم آخرتِ بد باشد. در ضمن این دنیا هم دنیای خوبی نیست. این را بدانید. دنیایی که آخرتش بد است، دنیای خوبی نیست و جوامعی را میبینید که بر اساس فرهنگ مادی پیش میروند و اصلاً آخرت را قبول ندارند یا مبنای تمدنسازی خود قرار ندادند و گفتند فقط دنیا، دنیای آنها هم دنیای خوبی نیست. نه خانواده است، نه امنیت است، نه عاطفه و انسانیت است، آمار خودکشی، افسردگی، اعتیاد، قتل، تجاوز جنسی، جنگافروزی، خشونت و ناامنی آنها از بقیه دنیا بیشتر است. با اینکه رفاه مادی آنها هم بیشتر است. حالا میدانید مصیبت ما چیست؟ مصیبت این است که یک کسانی اینجا خارج از حاکمیت یا داخل حاکمیت در تمام این سی و چند سال با لعاب اسلامی و با یک بسمالله الرحمن الرحیم و چند عبارت مذهبی پس و پیش ما را به این نوع سیستم زندگی و به این سبک زندگی و به این نوع حاکمیت با شعار دموکراسی، توسعه، پیشرفت و از این قبیل مباحث دعوت میکنند. یعنی ما را به سمت سرابی دعوت میکنند و میبرند که خود سازندگان آن سراب امروز در غرب پشیمان و پریشان هستند. در هر انتخابات باز یک کسانی همین شعارها را میدهند. دعوت به دنیای مدرن مادی بدون اعتراف و شنیدن اعترافات خود آنها که چقدر پشیمان هستند. یک تفکری هم هست که در خیلی از جاهای دنیا حاکم است و میبینید نه دنیای آنها خوب است و نه آخرت آنها خوب است. یعنی هم در دنیای خود یکسره بدبختی و مشکلات دارند و هم در آخرت اینطور هستند. از این جوامع الان در دنیا زیاد هستند. به آنها ظلم میشود، اموال آنها را غارت میکنند، از خودشان نمیتوانند دفاع کنند و دفاع نمیکنند، نه سواد دارند، نه علم دارند، نه بهداشت هست، نه رفاه هست، نه آزادی است، نه امنیت است، نه عزت است. هیچ چیزی ندارند. در عین حال به لحاظ معنوی هم آدمهای سالم و درستی نیستند. یعنی معلوم نیست اینها آخرتی هم داشته باشند. مگر اینکه بگوییم مستضعف هستند. دنیای بد و آخرت بدی دارند. آن فرهنگی که در منطق اسلامی داریم میگوید دنیای خوب و آخرت خوب. این را برای همه بشر در بعد فردی و اجتماعی خواستهاند. دنیای خوب یعنی دنیایی که در آن ستم نشود، جهل حاکم نباشد، ادب، عقلانیت، اخلاق، رفاه، آزادی، امنیت، پیشرفت، علم، بهداشت داشته باشد. همین شاخصهایی که به عنوان شاخصهای توسعه مادی میشمارند. همه اینها باشد اما در حد تعادل باشد. نه افراط و نه تفریط باشد، به روش مشروع و نه روش نامشروع باشد، با قید اخلاق و عدالت و نه منهای آنها باشد، با رعایت عدالت جهانی و نه به قیمت ظلم به بقیه ملتها یا به بقیه طبقات در یک جامعه باشد، با این قیود همه شاخصهای مادی توسعه خوب است و باید باشد. بهداشت خوب است. آیا اسلام جامعه منهای بهداشت میخواهد یا آن را به علاوه بهداشت میخواهد؟ این که گذشته از عقل در آیات و روایات روشن است. خود عقل هم در اسلام حجت شرعی است. بنابراین هر چه که به بهداشت در جامعه کمک کند، آن علم، آن رشته، آن فن، آن کار، آن سیاست اسلامی است. هر چه که خلاف آن باشد غیر اسلامی است. اسلام جامعه فقیر و گدا میخواهد یا جامعه مرفه متعادل یا جامعه رفاهزده پولپرست با اخلاق سرمایهداری میخواهد؟ این سه مدل پیشرفت یا عدم پیشرفت و عقبماندگی است. اسلام مدل وسطی را قبول دارد. بنابراین هر سیاست و رشته و روش، هر نوع مدیریت و هر نوع علمی که به مدل دوم کمک کند اسلامی است. هر چه که به مدل یک و سه کمک کند غیر اسلامی است. وقتی به این شکل تعریف کردی میبینی عقلانیت یک معنای عامی در اسلام پیدا میکند. نه با حذف عقل معاش به عقل معاد میچسبد و نه با حذف عقل معاد به عقل معاش میچسبد. میگوید عقل معاش و عقل معاد، هر دو باشند و معاش در ذیل معاد باشد. بله، دنیا وسیله است و آخرت هدف است. دنیا مزرعه آخرت است. اما هم دنیا مهم است و هم آخرت مهم است و دنیا نردبام آخرت میشود. این که عرض کردم در ظاهر خیلی ساده است اما همین مسئله در مبنا و پیشفرضهای علوم اجتماعی و علوم انسانی غرب مورد تهاجم قرار گرفته است. در عقلانیت اسلامی هم تجربه و علوم تجربی و عقل ابزاری جدی گرفته شده که حالا بعضی از روایات آن را میخوانم، هم عقل در حوزه اخلاق و ارزشها معتبر دانسته شده، هم عقل قبل از همه در حوزه هستیشناسی و عقل کیهانی و عقل بنیادین معتبر دانسته شده است. من روایات را بررسی کردم و آنها را به سه دسته تقسیم کردم که این جواب کسانی است که یا از آن طرف و یا از این طرف میخواهند بگویند نمیتوان تمدن اسلامی ساخت. علم و عقلانیت ربطی به اسلام ندارد. آن علم و عقلانیتی که جامعهسازی میکند ربطی به اسلام ندارد. تا اینجا نکته روشن شد که صورت مسئله چیست؟ حالا میخواهیم عقلانیت در تعریف اسلام را بگوییم. اولاً ممکن است کسی بگوید عقلانیت اسلامی یعنی چه؟ مگر عقلانیت اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ نه، عقلانیت در حوزه بدیهیات و برهانهای قطعآور اسلامی است ضمن اینکه اسلامی و غیر اسلامی آن فرقی ندارد. یا برهان هست یا نیست. اگر برهان هست و قطع عقلی است و یقین عقلی میآورد، این یقین عقلی یقین شرعی هم هست. اما یک جاهایی است که قطع عقلی نیست. اسم آن عقلانیت است ولی در واقع به مفهوم فرهنگ اسلامی و غیر اسلامی است. یعنی مقولات غیر برهانی و غیر قطعی به اسم عقلانیت دخالت میکند. اما میبینی استدلال عقلی محکمی پشت آن نیست. شکیات و ظنیات و سهویات و خطا و توهم است. القائات ایدئولوژیک است. خرافات مدرن یا قدیم و جدید است. اینها به اسم عقلانیت دخالت میکند و الا اگر همه حرفهایی که ایدئولوژیهای مختلف دنیا در حوزههای تمدنسازی و علوم اجتماعی زدهاند عقلانیت خالص است چرا این همه با همدیگر تناقض و تعارض و تضاد دارند؟ چرا بسیاری از این ادعاها برهانی ندارد؟ ادعاست. تلقین است. همه این ایدئولوژیهای مادی گفتهاند که ما عقلانیت هستیم. پس چطور است که هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند؟ این چطور عقلانیتی است؟ مگر اینکه بگویند مراد از عقلانیت این است که سعی میکنیم استدلال کنیم. سعی میکنیم به روش عقلانی جلو برویم. به معنا همه فرهنگهایی که اجمالاً اهل استدلال هستند عقلانی میشوند. اما اینجا عقلانیت به معنای صحت نیست. شما ممکن است به روش استدلالی وارد بشوی اما با مغالطه نتایج غلط بگیری و خطا و اشتباه کنی. انواع و اقسام مغالطهها و سفسطهها داریم. به نتیجه عقلانی نرسی. ادعا کردهای که به روش عقلانی وارد کار شدهای اما عملاً با روش عقلانی پیش نرفتهای. به این معنا میبینی که عقلانیت اسلامی و غیر اسلامی ندارد. عقلانیت یا هست یا نیست. اگر هست اسلامی هم هست. اگر نیست دیگر عقلانیت نیست و لذا اسلامی هم نیست. اما عقلانیت به چه معنا به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم میشود؟ به همین معنایی که عرض کردم. یعنی از یک جایی به بعد بسیاری از آنهایی که مدعی عقلانیت هستند، بسیاری از ایدئولوگها، مکتبها و ایدئولوژیهایی که مدعی عقلانیت هستند عملاً از عقلانیت دقیق برخوردار نیستند و فقط ادعای عقلانیت میشود. لذا از اینجا به بعد به تسامح عقلانیت اسلامی و غیر اسلامی میگوییم. عقلانیت اسلامی یعنی ترکیب عقل محض، عقل بدیهی و برهانی با مفاهیم غیر بدیهی که منشأ وحیانی دارد اما به دلیل عقلانی پذیرفته شده است. این عقلانیت اسلامی میشود که اینجا نکات مهمی مطرح است که من فعلاً برای آنکه از هدف خودمان عقب نمانیم به آن نمیرسم. اگر سوالی داشتید در آخر جلسه عرض میکنم. انسان توسعهیافته در منطق مادی در امتداد انسانشناسیهای حسی و مادی محض تعریف میشود. اینها علیالاصول انسان را یک موجود غیر منطقی و تابع امیال و منافع مادی، تابع غرایز خودش تعریف کردهاند. یعنی عقلانیت را تنها و حداکثر در حد مهندسی ابزار، تنظیم وسایل برای نیل به سود و لذت شخصی یا جمعی و به هر قیمت اخلاقی تعریف میکنند که حداکثر ممکن است فقط ضوابط قانون مدنی را بپذیرد که آن هم باز به دلیل منفعتطلبی است. ضوابط ارزشی، ضوابط اخلاقی و عقلانی فراابزاری را نمیپذیرد. اگر دوستان خواستند دقیقِ این را بدانند بروند و آثار امثال «هیوم» را در حوزه معرفتشناسی و انسانشناسی ببینند که اینها پدران تفکر تجربی هستند و ببینید که چه چیزهایی میگویند. در حوزه اقتصاد وقتی از عقلانیت اقتصادی حرف میزنند میگویند توسعه یک امر عقلانی است. مراد اینها آن است که میگویند کنش مرد بازاری، مرد اقتصادی در محاسبات بازار که اینها مثال اعلای رفتار منطقی و عقلانی را رفتار بازاری سودطلب در عرصه اقتصاد میدانند که فقط به منافع خودش میاندیشد و عقل او هم در همین حد کار بکند و دیگر به اخلاق و عدالت کاری ندارد. میبینید این تعریف کاملاً آغشته به شاعبههای غیر منطقی است. اگر به آنها بگویی انسان کجا بخردانه عمل کرده است؟ کدام انسان بخرد است؟ میبینی همان انسانی که به عنوان یک انسان بخرد تعریف میشود، به عنوان یک رفتار بخرد تعریف میشود، یک رفتار نابخرد و نابخردانه هم به همان معنا هست. چون فقط در حوزه وسیله و ابزار از عقلانیت سخن میگوید. حالا خواهم گفت که ما عقلانیت وسیله و ابزار را رد نمیکنیم. اگر رد کنیم به سکولاریزم تن دادهایم. اما این را مشروط میکنیم و این شرط هم در واقع در درجه اول یک شرط عقلانی است. یک تمدن معطوف به لذت مادی و درک حسی در حوزه تئوری جامعهشناسانی که خیلی از اینها با همین مبنا کار کردهاند تعریف میکند. مناسباتی در این مثلث عقل، ارزش و عمل یعنی سه ضلع انسان تعریف میکنند و یک نتایجی میگیرند. من به چند مورد از این نتایج اشاره میکنم و اگر خواستید منابع را هم معرفی میکنم که بروید و اصل آن را ببینید که اینها دقیقاً حرفهای آنهاست. کسانی که به توسعه و عقلانیت صرفاً نگاه مادی دارند و یک چنین نتیجهها و جمعبندیهایی دارند که من به عنوان نمونه چند مورد از آن را عرض میکنم که تفاوت ما با اینها در همین جاهاست. میگویند توسعه غربی و توسعه اسلامی چیست؟ شباهتها که روشن است. شباهتها این است که هر دوی ما عقل ابزاری را قبول داریم، هر دو تجربه را قبول داریم، هر دو توجه به قوانین مادی را قبول داریم و باید قبول داشته باشیم. تفاوت کجاست؟ یکی اینکه حریم عقلانیت در تفکر مادی بسیار محدود است. یعنی تنها به مهندسی ابزار منحصر میشود. تنظیم وسایل برای نیل به هدف اقتصادی یا سیاسی یا بینالملل. حالا این هدف چیست؟ صرفاً منافع مادی ماست. در حالی که در تفکر اسلامی حریم عقلانیت وسیعتر است. حتماً شامل مهندسی ابزار هست. مهندسی ابزار و عقل ابزاری یک عقل نامشروع و غیر دینی نیست. کاملاً دینی است. منتها مشروط به اینکه با ابعاد دیگر عقلانیت که به آن اشاره میکنم و یکی اخلاقی است و یکی به عدالت مربوط است و یکی به توحید مربوط است هم گره بخورد و نه اینکه جدا از اینها تعریف بشود. و الا اگر اینطور شد عقل در خدمت نفس و نفسانیت قرار میگیرد. اختلاف ما با توسعه مادی، همین که میگویند توسعه به سبک مادی یا غرب یا لیبرال در این نیست که عقل ابزاری آری یا نه. اختلاف در این است که عقل ابزاری که هر دو هم آن را قبول داریم آیا توسط نفس و غرایز مادی باید مدیریت بشود یا باید توسط مرحله دیگری از عقل مدیریت بشود؟ یعنی عقل ابزاری در خدمت نفسانیت باشد یا نه، بلکه عقل ابزاری و مهندسی ابزار در چهارچوب یک عقلانیت جامعتر باشد که هم به هدف کار دارد و هم به وسیله و ابزار کار دارد. اختلاف بر سر این است. دقت کنید که کلاه شما را بر ندارند. چون بعضیها علیه عقل ابزاری، علیه محاسبه، علیه علوم تجربی، علیه علوم طبیعی حرف میزنند. کسانی که به این روش میخواهند از دین دفاع کنند در زمین دشمن بازی میکنند. این را بدانند. آنها هم اصلاً همین را میخواهند. اصلاً حرف آنها هم همین است که شما از این طرف به آنها کمک میکنید. چون نتیجه هر دو حرف این است که دنیا را به آنها وا بگذار و به آخرت بچسب و تفکیک دنیا از آخرت شروع سکولاریزم است. تفکیک معاش از معاد و تفکیک عقل معاش از عقل معاد شروع سکولاریزم است. به اینها دقت کنید. یک تفاوت دیگر این است که عقل در تفکر مادی مطلقاً قدرت مانور در حوزه اهداف را ندارد. مخصوصاً در مقیاس کلی حیات که اصلاً هدف حیات و هدف زندگی چیست؟ مدنیت. اصلاً مبدأ و غایت تمدن باید چه باشد؟ عقلانیتی که اینها میگویند عقل ابزاری است اصلاً نمیتواند در مبانی چون و چرا بکند. نمیتواند و نباید بکند. اینها میگویند تعیین هدف به عقل مربوط نیست. بلکه تعیین هدف به امیال و به هنجارها و به منافع شخصی یا اجتماعی و ملی مربوط است. آنجا شما صحبت از حق و باطل و درست و غلط و عقلانی و غیر عقلانی در حوزه اهداف و مبادی نکنید. فقط در حوزه ابزار از عقلانیت حرف میزند. اما در فرهنگ اسلامی میگوید باید هم در مبانی چون و چرای عقلانی بکنی و به پرسشهای مهم پاسخ بدهی که ما چه کسی هستیم؟ از کجا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟ فلسفه دنیا و فلسفه حیات چیست تا بعد به فلسفه تمدن برسی تا بعد به فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی و فلسفه هنر و فلسفه سینما و فلسفه علوم تجربی و فلسفه علوم انسانی و علوم اجتماعی برسی. همه این فلسفههای مضاف باید در طول یک فلسفه کلیتری باشد که آن فلسفه زندگی است و فلسفه انسانیت انسان باید روشن بشود. آنجا هست که شما میبینید عقل با مسئله توحید و با مسئله مبدأ و معاد درگیر میشود. با مسئله ارزشها و اخلاق درگیر میشود. با میزان نمرهدهی به اهداف قبل از نمرده دادن به ابزار درگیر میشود. اتفاقاً اینجا ما از عقلانیت دفاع میکنیم. آنها به بخشی از عقلانیت اصالت دادهاند. ما میگوییم از یک عقلانیت جامعتر که سه سطح دارد استفاده کنیم. پایینترین سطح آن که البته مهم است ولی به لحاظ رتبه منطقی از همه پایینتر است را چسبیدهاید. عقل حسی و ابزاری است. ما آن را نفی نمیکنیم ولی میگوییم دو سطح دیگر از عقلانیت قبل از آن هست که باید آنجا اول عقلانی رفتار کنی و پاسخ بدهی بعد به عقل ابزاری برسی. عقل ابزاری باید در امتداد و در بستری تئوریزه بشود و کار کند که قبلاً آن دو سطح عقلانیت تعریف شده باشد. حالا چه کسی مدافع عقلانیت است و چه کسی مخالف عقلانیت است؟ کدام یک از این دو تفکر علمیتر است؟ آن که میگوید فقط به یک سطح از علم یعنی علوم حسی و تجربی و علوم ابزاری کار داریم یا آن که میگوید ما با سه سطح از علم کار داریم و بشر صلاحیت و ارزش و لیاقت دانستن هر سه سطح از علم و آگاهی را دارد که یکی آگاهیهای هستیشناختی، کیهانشناسی، مبدأشناسی، معادشناسی، فرجامشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی و ماورا الطبیعهشناسی است. سطح دوم عقلانیت ارزشی، عقلانیتی که مفهوم درست، نادرست، خوب، بد، عدل، ظلم، حق، باطل را بتواند بفهمد و تشخیص بدهد. این سطح دوم عقل اخلاقی است. اسم سطح اول را عقل کیهانی بگذاریم. سطح دوم عقل اخلاقی و عقلانیت ارزشی است. این دو را باید عقلانی صورتبندی بکنیم بعد به سراغ سطح سوم علم، آگاهی و عقلانیت میآییم که عبارت است از عقل ابزاری و علوم حسی و تجربی، مادهشناسی، طبیعتشناسی، ابزارشناسی، ابزارسازی، تکنولوژی، سینما، علوم اجتماعی به مفهوم بعد مادی آن. حالا کدام یک از این دو تفکر علمیتر و عقلانیتر است؟ روشن است. آن که از سه سطح علم و عقلانیت سخن میگوید یا آن که فقط از یک سطح میگوید؟ آن که میگوید عقل بشر در هر سه سطح به پاسخ میرسد و باید برسد و میتواند برسد یا آن که میگوید عقل بشر در آن دو سطح به جایی نمیرسد و فقط در دسته سوم و علوم مادی و طبیعی عقل و علم به دستآمدنی است و به نتیجه رسیدنی است و آن دو را باید رها کنیم چون نمیتوانیم و نباید به سراغ آنها برویم. عقل در فرهنگ اسلامی هم در حوزه اهداف و هم در حوزه ابزار قدرت مانور دارد. رده دوم عقل هم بحث عقل ارزشی است. باز در منطق مادی، در فرهنگ توسعه مادی غرب عقل قدرت داوری درباره ارزشها را فاقد است. یعنی حوزه عقل غیر ارزشی است و حوزه ارزشها هم غیر عقلانی است. این که میبینید در تفکر مادی میگویند ارزش از دانش جداست برای همین است. تفکیک ارزشها از دانشها، تفکیک ایدئولوژی از دانشگاه، تفکیک اخلاق از اقتصاد، تفکیک خوب و بد و انقلابیگری از سیاست خارجی، ما به دنبال منافع ملی هستیم و نه ایدئولوژی، همه این تفکیکها که ارزشهای اخلاقی، مفاهیم ایدئولوژیک، خوب، بد، حق، باطل، باید و نباید اساساً غیر علمی و غیر عقلانی است، اینها مربوط به احساسات و حوزه شخصی است. اما آن که منافع شخصی و منافع ملی را تعریف میکند چیست؟ آن عقلانی به مفهوم مادی است. یعنی صرفاً چرتکهاندازی مادی است و هیچ ارتباطی به ارزشها ندارد. این که میبینید این حرفها را میزنند و میگویند حقایق و اعتباریات از هم جدا هستند، باید از است جداست برای همین است. این تعابیر را شنیدهاید که از «هیوم» به بعد شروع میشود. باید از هست جداست، دانش از ارزش جداست، در مورد علم داوری ارزشی نکنید، تکنولوژی و علم ربطی به ایدئولوژی ندارد، مفاهیم ایدئولوژیک و انقلابی و ارزشی، اخلاقی، دینی، مذهبی، سنتی علمی و عقلانی نیستند. چرا؟ چون در معرفتشناسی این تفکر مادی ارزشها قابل عقلانی شدن نیستند و اینها میگویند ما با عقل اصلاً نمیتوانیم بفهمیم چه چیزی ارزش دارد و چه چیزی ارزش ندارد. ما فقط میتوانیم منافع خود را بفهمیم. میتوانیم با عقل تجربی سود و لذت خود را تجربه کنیم. عقل اخلاقی چیست؟ اینها اصلاً عقل اخلاقی را قبول ندارند. حرفهای امثال «هیوم» را ببینید. میگویند اخلاق حداکثر عواطف است. اخلاق را به احساسات، عواطف، غریزه طبیعی ارجاع میدهند و برای آن ریشه عقلانی قائل نیستند. تفکری که معتقد است کل این مفاهیم اخلاقی که خداوند از آنها حرف میزند و انبیا آنها را به بشر منتقل میکنند، یک جو پشتوانه علمی و عقلی ندارد و اساساً عقل بشر قاصر است و دست آن کوتاه است از این که بفهمد چه چیزی ارزش است و چه چیزی ضد ارزش است و تفاوت واقعی بین خوب و بد نیست که قابل کشف باشد و بتوانی داوری کنی کدام عمل اخلاقی است و کدام غیر اخلاقی است و لذا میبینی اخلاق کاملاً شخصی و نسبی میشود. میگویند روشها و سبکهای مختلف زندگی است. دگرباشی، دگراندیشی است. حق و باطلی در کار نیست. امکان داوری اخلاقی نیست. چرا این حرف را میزند؟ این هم تفاوت دوم است. برای اینکه اینها غیر از اینکه میگویند ما عقل هستیشناس و خداشناس نداریم، عقلی که بتواند انسانشناسی و هستیشناسی بکند نداریم، میگویند عقل بشر قدرت داوری اخلاقی هم ندارد. چون هر چه ارزش و ایدئولوژیک است ربطی به علم و عقل ندارد و هر چه علمی و عقلی است ربطی به ارزشها ندارد. اساساً ما خوب و بدی نداریم. چرا این حرف را میزنند؟ برای اینکه معرفتشناسی آنها صرفاً حسی و تجربی است. معرفت عقلانی و معرفت شهودی را قبول ندارند چه به معرفت وحیانی برسد و شما میدانید خوب و بد، حق و باطل محسوس نیست. شما حق و باطل را از روی رنگ و بو و مزه متوجه نمیشوید. حق و باطل مفاهیم محسوس نیستند. مصادیق آنها ممکن است محسوس باشد. خود مفهوم حق و باطل مفاهیم عقلانی و شهودی هستند. بالاتر از همه وحیانی هستند. اگر کسی گفت من عقل فراتجربی را قبول ندارم، شهود هم کلاً از اساس دروغ و توهم است، وحی هم اساساً نیست، فقط درک حسی است، معلوم است که در حوزه اخلاق هم خواهد گفت همه ارزشها غیر عقلانی است، ایدئولوژیها ربطی به منافع ملی ندارند و خواهد گفت عقل غیر ارزشی است. کسانی که در حوزه سیاست خارجی میگویند فقط منافع مادی ما مهم است، ایدئولوژی حق و باطل و دفاع از مظلوم مهم نیست، یا در حوزه اقتصاد میگویند توسعه و پیشرفت فقط با الگوهای مادی و چرتکهاندازی مادی مهم است و ربطی به عدالت اجتماعی و اخلاق و احساسات انسانی و خانواده و برادری و صله رحم و انفاق و ایثار ندارد. همه اینها ارزشی است و مفاهیم علمی نیست. اینها را وارد علم اقتصاد نکنید. در حوزه علوم سیاسی میگویند هر چه که اکثراً گفتهاند خوب است. حالا اینها خوب هستند که دموکرات هستند. آنهایی که دیکتاتور علنی هستند که هیچ. میگوید یک نفر، یک حزب، یک صنف، یک طبقه، یک خانواده هر غلطی دلش میخواهد بکند. یک نفر آقا بالا سر است و هر کار دلش میخواهد بکند. حالا چه به اسم مذهب باشد و چه به اسم غیر مذهب باشد. آنهایی که از بقیه بهتر و منعطفتر هستند و میگویند دموکراسی و دموکراتیک و عمل هم بکنند باز میگوید هر چه اکثراً گفتند همان حق است. دیگر صحبت از ارزشهای اخلاقی و شرع و حق و باطل نکنید. اینهایی که در حوزه سیاست، اقتصاد، حقوق بشر، خانواده، سبک زندگی، روابط بینالملل به این شکل حرف میزنند و اسم آن را هم عقلانیت میگذارند این مبانی را دارند. البته بعضی از اینها خودشان اینها را نمیدانند. نه سواد دقیقی دارند و بعضیها هم یک چیزهایی را طوطیوار یاد میگیرند و نمیفهمند نسبت اینها با تفکر اسلامی چیست. بعضیها به لوازم اینها توجه ندارند. ولی بعضی از اینها هم توجه دارند و هم التزام دارند. ولی بعضیها هم نه و کلاه بر سرشان میرود. پس یک تفاوت هم اینجاست که عقل در تفکر مادی قدرت داوری درباره ارزشها را هم ندارد. یعنی حوزه عقل غیر ارزشی میشود و حوزه ارزشها غیر علمی میشود و دانش از ارزش جداست. بعد میپرسند شما به دنبال ایدئولوژی هستید یا به دنبال منافع ملی هستید؟ به دنبال پیشرفت و توسعه هستید یا به دنبال ایدئولوژی هستید؟ به دنبال هنر و سینما و زیباییشناسی هستید یا به دنبال ایدئولوژی هستید؟ شما دیپلماسی را علم میدانی یا به دنبال ایدئولوژی هستی؟ سیاست داخلی همینطور است. دموکراسی را قبول داری یا میگویی دموکراسی در چهارچوب دین و مردمسالاری دینی باشد؟ این تقسیماتی است که میکنند. میگوید دموکراسی را قبول داری یا دین را قبول داری؟ باید روشن باشد که مبنای این تقسیمها و این تقابلها چیست. اما در تفکر اسلامی عقل قدرت داوری ارزشی و اخلاقی را هم دارد. البته در همه عرصهها به کمک وحی نیاز داریم. اما عقل عاجز نیست. ارزش از دانش جدا نیست. میگویند آکادمیک میاندیشی و رفتار میکنی یا ایدئولوژیک؟ اصلاً این تقسیم یعنی نگاه آکادمیک و نگاه ایدئولوژیک با هم تقابل دارند. در تفکر مادی اینطور است. چون مراد این است که آکادمیک به معنی عقلی تجربی و علمی است و ایدئولوژیک به معنی غیر عقلانی و غیر علمی و غیر تجربی است. بله، ایدئولوژیهای مادی غرب در قرن 18 و 19 و 20 همینطور بودند. فاشیزم، لیبرالیزم، مارکسیزم، همینطور هستند. اما در مکتب اسلام نگاه آکادمیک، نگاه عقلی تجربی علمی جزئی از نگاه ایدئولوژیک است. یعنی مکتب میگوید منابع معرفت وحی است. روش معرفت وحی است. عقل است. شهود است. تجربه است. عقل و شهود و تجربه امکان خطا دارند و لذا ابزار خطایابی باید باشد که شما خطاهای عقل و تجربه و شهود را کنترل کنی. بالاخره گاهی خطای عرفانی میشود. گاهی در علوم تجربی خطا میشود. گاهی هم در فلسفه و مباحث عقلی خطا میشود و این همه اختلاف و تناقض پیش میآید. لذا یک معرفتی باید باشد که آن خطاناپذیر باشد که برای سایر معرفتها ضامن باشد و خودش هم نه ضد عقل است، نه ضد تجربه است و نه ضد شهود است و آن وحی است. معرفت وحیانی است که هم عقل آن را تأیید میکند، هم شهود آن را تأیید میکند و هم به اندازه اعتبار تجربه حتی خود تجربه آن را تأیید میکند. هیچ کدام آن را نفی نمیکنند بلکه آن را اثبات میکنند. لذا ما اینجا نمیگوییم ما یک منابع دینی داریم و آن قرآن و حدیث و وحی است. یکی هم منابع معرفت غیر دینی داریم که آنها آکادمیک است. عقل و علم و تجربه است. این تقسیم یک تقسیم اسلامی نیست. همه اینها جزو منابع و روش معرفت در اسلام هستند. در اسلام اهل بیت(ع) و تفسیر اهل بیت(ع) اینطور است. چون مذاهب دیگر اسلامی هستند که نگاه آنها به عقل این نیست. مثلاً برادران اشعری نگاه دیگری به عقل دارند. بعضی از برادران دیگر مسلمان ما هستند که نگاه آنها به شهود و عرفان، به مباحث عقلی، به علوم تجربی یک نگاه دیگری است. ما از قرآن با تفسیر اهل بیت(ع) صحبت میکنیم. عقلانیت و علم با تفسیر اسلامی یک حوزه وسیع، محترم و موجه دارد و از هر سه سطح عقل و عقلانیت دفاع میکند. اسلام منطقی است. یک، عقلانیت در مقیاس کلی است که اسلام آن را به رسمیت میشناسد. یعنی میگوید تو میتوانی با عقل خود فلسفه حیات را بفهمی و بشناسی. میتوانی موقعیت حساس و استثنایی خودت را به مثابه انسان، به منزله انسان در این عالم بشناسی. شأن و جلالت عقل در تنظیم رابطه انسان با خداوند و انسان با هستی و انسان با خودش. دو، اسلام و معرفتشناسی اسلامی عقلانیت در سطح ارزشها را هم تأیید میکند که عقل در تنظیم رابطه انسان با خودش، با دیگران، روابط اخلاقی، یعنی معماری اخلاقیات هم شأن معتبری دارد. در حالی که این شأن از عقل هم در تفکر مادی توسعه غرب انکار شده است. پس تا به حال دو هیچ به نفع ماست. در حوزه عقلانیت تا اینجا دو هیچ به نفع ماست. در سطح سوم یک یک مساوی هستیم. جمعبندی چه میشود؟ سه بر یک به نفع ما میشود. پس در حوزه عقلانیت ما سه برابر شما عقلانی میاندیشیم. البته من به واقعیت تاریخی کاری ندارم. در مورد آن باید جداگانه بحث کرد که آقا اگر شما عقل به توان سه دارید چرا دنیای شما در این 200، 300 سال اینطور بوده است؟ چرا همه نوکر اینها شدهاید؟ چرا وابسته شدید؟ چرا شما را تحقیر کردند؟ چرا اینها حاکمان شما را تعیین کردند؟ این به دلیل آن است که ما در نظر عقل به توان سه را قبول داشتیم. ولی در عمل عقل به توان صفر را هم قبول نداشتیم. چون عقل به توان صفر، یک میشود. در حالی که ما تقریباً هیچ کدام از این سه مورد را عملاً به کار نگرفتیم. در جوامع اسلامی در این 200 سال اخیر هم به لحاظ اخلاقی معنوی سقوط کردیم، هم به لحاظ مفاهیم معرفتی بنیادین ضعیف شدند و به درستی از خودشان دفاع نکردند و هم در حوزه اخلاق ضعیف شدیم و هم در حوزه ابزار و عقل ابزاری ضعیف شدیم. یعنی همین صنعت و تکنولوژی و هنر و سینما و علوم مادی و اجتماعی و علوم طبیعی و ریاضی ضعیف شدیم که عملاً قدرت علمی و بنابراین ثروت و قدرت به دست آنها افتاد که حالا باید آن را جبران کنیم و داریم جبران میکنیم و این نهضت عظیم شروع شده است. سوم، عقلانیت ابزاری است. یعنی مهندسی، اندازهگیری، نظم، پیشبینی و نقش عقل در محاسبات معیشتی برای نیل به اقتصاد شکوفا، سالم، آزاد، رقابتی است. اما آزاد از چه؟ چون اینها هم از اقتصاد آزاد میگویند. منتها آزاد از عدالت و اخلاق و انسانیت را میگویند. چون اقتصاد سرمایهداری این است. البته عقل ابزاری دارد و خوب محاسبه میکند. اما در هدف اخلاق ندارد. بچاپ بچاپ است. ما هم از اقتصاد آزاد میگوییم. منتها اقتصاد آزاد از چه؟ اقتصاد آزاد از دیکتاتوری اقتصادی، اقتصاد آزاد از انحصار، اقتصاد آزاد از اخلاق سرمایهداری و حرص سرمایهداری، اقتصاد آزاد از بیعدالتی، اقتصاد آزاد از دولتهای نادان، بروکراسی غلط، اقتصاد آزاد از خرافات، توهمات، محدودیتهای نامعقول. ما هم طرفدار اقتصاد آزاد هستیم. منتها مهم است که اقتصاد آزاد از چه؟ اتفاقاً اقتصاد سرمایهداری اقتصاد بسته است و آزاد نیست. اقتصاد باز نیست. بسته است. چرا؟ چون در انحصار کمپانیهای سرمایهداری است. چطور اقتصاد آزاد است؟ اقتصاد باز باید به روی همه طبقات اجتماعی و همه ملتها باز باشد. بگوید همه بیایید با روش عادلانه رقابت کنید. این خوب است. اما اینها میگویند رقابت محدود باشد. دست و پای یک ملتها و طبقاتی بسته است. رقابت ناعادلانه است. این اتفاقاً اقتصاد باز نیست. کاملاً بسته است. به روی غیر سرمایهداری بسته است. حالا کسانی در داخل ما و ملت ما را به اسارت در زیر سم این اقتصاد بسته جهانی و دیکتاتوری سرمایهداری فرا میخوانند. نظام دیکتاتوری را جامعه جهانی و جهان آزاد مینامند و با این اسمگذاریها فکر میکنند صورت مسئله عوض میشود. دعوت یک ملت به تسلیم در برابر استکبار اقتصادی چند قدرت سرمایهداری در ذیل عنوان توسعه و توسعهیافتگی و الحاق به جهان آزاد خیانتهایی است که با عناوین شبه روشنفکری توجیه و ترویج میشود. بعد مایه کمال شرمساری و تأسف این است که کسانی حتی درون حاکمیت انقلاب و جمهوری اسلامی در این سه و اندی دهه که از انقلاب گذشته و تا همین امروز همچنان قلبشان در آرزوی چنین جوامعی با یک لعاب مذهبی میتپد. هنوز قبله بعضیها آن طرف است. هنوز در انتخاباتها چنین وعدههایی میدهند. شعارهایی که امتحان شده است. تجربه سیاه و سرابی که خود سازندگان و پیشنهاد دهندگان آن امروز متأسف هستند. پریشان و پشیمان هستند و به دنبال علاج هستند و اینجا به اسم پیشرفت و مدرنیته و توسعه و الحاق به جهان آزاد تبلیغ میشود. در انتخاباتها باز همین شعارها، باز همین وعدهها، باز همین سرابها هست. تمدن آزاد و مرفه با عقل ابزاری به دست میآید. عقل ابزاری چیز بدی نیست. عقل ابزاری خیر است. مثل عقل غیر ابزاری است. همه اینها نعمت خداست. من برای هر سه دسته روایاتی آوردهام. ولی چون فرصت تمام شد فقط برای این دسته سوم که بعضیها قبول ندارند میگویم. ما یک سری روایات در اصل احترام به عقلانیت داریم که آیات و روایات زیاد است. فقط دو، سه مورد از آن را عرض میکنم. اسلام میفرماید انسانیت شما به عقل شماست. اصلاً مرز انسان و غیر انسان عقل است. «الانسانُ بِعقلِه...»، این نگاه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. میفرمایند ملاک ارزشگذاریها عقل انسان است. «مِلاکُ الاَمر العَقل...»، میفرمایند نقطه عزیمت آفرینش انسان عقل است. انسان از عقلانیت انسان شروع شد. «اولُ ما خَلَقَ الله اَلعَقل...»، عقلانیت اسلامی در یک موالات و ترتیب منطقی است. اول در یک پرسش اصلی و کلان از انسان و حیات میپرسد. سنگ بنای عقلانیت آنجا گذاشته میشود. انسان کیست؟ از کجا آمده است؟ به کجا میرود؟ چرا هست؟ اینها باید با عقل و به کمک وحی جواب بگیرد. آنها میگویند عقل بشر به جواب این سوالها نمیرسد و باید اینها را رها کند. حالا سنگ بنای عقلانیت را که میگذارد مختصات، اهداف و مبانی آن را معلوم میکند و بعد برای تنظیم اخلاقیات میآید که حالا که جهان این است پس جهت درست در زندگی و جهت نادرست کدام است؟ یعنی ارزش و ضد ارزش چیست؟ اخلاق و غیر اخلاقیی چیست؟ در راستای آن عقاید و فرهنگ اخلاقیات تنظیم میشود. بعد هم در مرحله سوم به سراغ روشها و ابزار تأمین اهداف مادی و معنوی بشریت میآید. عقل ابزاری فقط برای اهداف مادی نیست. عقل ابزاری به درد اهداف معنوی هم میخورد. شما میگویی من میخواهم یک نسل منظم دور از مواد مخدر، دور از دروغگویی، دور از گرانفروشی، دور از قانونشکنی تربیت بکنم. میخواهم یک نسلی تربیت کنم که کوچک احترام بزرگتر را نگه دارد و بزرگترها به کوچکترها ترحم کنند. همه اینها ارزشهای اسلامی است. گرانفروشی نباشد، دروغ نگویند، احتکار نباشند. عقل ابزاری اینجا به درد میخورد که شما در حوزه سینما، رسانه، آموزش و پرورش، دانشگاه، خانواده فکر کنی چه روشهایی و با چه شیوهای لازم است که بتوانی جامعه را به این سمت ببری. پس اولاً ماده و معنا را از هم جدا نمیکنیم که بگوییم عقل مادی و عقل معنوی. ثانیاً عقل ابزاری به درد هم اهداف مادی و هم اهداف معنوی میخورد. منتها تفکر اسلامی به ما میآموزد و میگوید عقل ابزاری آری، اما بعد از عقل یک و عقل دو، عقل سه است. نه اینکه عقل یک و دو را رها کن و فقط به سراغ عقل سه برو. اینطور میشود. عقل سه تکنولوژی را پیشرفت میدهد. تکنولوژی قوی میشود، نظامی قوی میشود، رسانه قوی میشوی، قدرت و ثروت را جذب میکنی. ولی یک غول بیشاخ و دم قوی میشوی. چرا؟ چون آن دو سطح عقل یک و عقل دو را زیر پا گذاشتی. حالا از این قدرت عم و تکنولوژی علیه بشریت استفاده میکنی. جنگ میکروبی، جنگ شیمیایی، جنگ اتمی، حمله به دیگران، غارت به بقیه کشورها، تجاوز، گسترش مواد مخدر، گسترش قاچاق، گسترش مفاهیم ضد اخلاقی. به تکنولوژی رسانهای و ارتباطات رسیدهای ولی به جای این که این تکنولوژی و رسانه و سینما را در خدمت رشد عدالت و اخلاقیات و انسانیت و احساسات گسترش بدهی از اینها در جهت گسترش شهوترانی و فساد استفاده میکنی. چرا؟ چون عقل یک و دو تعطیل شد. عقل هستیشناسی و خداشناسی تعطیل شد. عقل اخلاقی تعطیل شد و فقط عقل ابزاری را داری. تفکر اسلامی میگوید عقل ابزاری آری اما باید در کنار عقل اخلاقی و عقل الهیاتی و هستیشناختی باشد. اگر این شد یعنی به مرحله سوم آمدی و به عقلانیت ابزاری کنش منطقی در تنظیم وسیله با هدف داشتی حتماً اینجا عقل ابزاری هم عقل دینی میشود و مقدس است. لازم و واجب است. تمام دقتهای محاسباتی که عقلانیت غربی مدعی آن است و از آن هم استفاده کرده را آن وقت ما هم قبول داریم. از تجربه آنها هم در این حوزه و در مسیر درست استفاده میکنیم. این اشتباه را خیلیها کردهاند و میکنند و فکر میکنند ما با عقل ابزاری و علوم مشکل داریم. وقتی این شد این همه تعابیر عجیب و غریب میشود. امام علی بن ابیطالب(ع) فرمودند در سایه عقل میتوانید به تمام خیرات و بایستهها برسید. اینها فرهنگ اسلامی است. منتها سه سطح عقل باید با هم باشد. میفرماید «انما یدرک الخیر کله بِالعَقل...»، با عقل میتوانید همه سطوح خیر و ارزش و منافع اعم از دنیوی و اخروی برسید. یک دسته عقلانیت کیهانی و عقلانیت بنیادین هستیشناختی است. من از هر کدام یکی، دو روایت را میگویم. در مورد دسته عقل شماره یک میفرماید «فاذا کانَ العبدُ عاقلاً کان عالماً بربِه...»، برای عقلانیت ملاک میآورد. میفرماید میدانید چه زمانی به عقلانیت میرسید؟ سطح اول این است. «کانَ عالماً بربِه...»، خداشناسی است. شروع عقلانیت این است. آنجایی که شما در غرب گفتید عقل در حوزه الهایت تعطیل است و به بنبست رسیده و نه نفیاً و نه اثباتاً دیگر چیزی نمیتواند داشته باشد، حرفهای «کانت» و امثال او همین است. «هیوم» میگوید اینها مفاهیم فراتجربی است و ما نمیتوانیم بفهمیم. «کانت» هم میگوید در حوزه مفاهیم فراتجربی اصلاً نمیتوان له و علیه این مفاهیم الهیاتی دلیل آورد. نه میتوان رد کرد و نه میتوان قبول کرد. به دلایل اخلاقی در حوزه عملی اینها را میپذیریم ولی به لحاظ نظری نمیتوانیم. مادیون هم که اصلاً این مفاهیم را قبول ندارند. اما در تفکر اسلامی میفرماید انسان عاقل به خدای خود آگاه است و خردورزی خداشناسی میآورد. یا مثلاً این تعبیر که حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند دین و ایمان انسان جز با عقل و عقلانیت درست نمیشود. ایمان صحیح محصول عقل است چون دین جز با عقلورزی پا نمیگیرد و اصلاح نمیشود. «الدین لا یصلحهُ الا العَقل...»، اینها میگویند عقل کلاً از دین جداست. تفکر مادی میگوید دین یا کلاً ضد عقل است چون فقط یک سطح عقلانیت را قبول دارد یا میگوید دین و عقل از هم جدا هستند. مسائل دینی غیر عقلی هستند و مسائل عقلی هم غیر دینی هستند. اینجا روایات ما چه میفرماید؟ میفرماید «الدین لا یصلحهُ الا العقل...»، اصلاً کار دین درست نمیشود جز با عقل و میفرماید «الدین نتیجةُ العَقل...»، اصلاً با عقلانیت میتوان به دین رسید. دین نتیجه عقل است. این یک سطح است. سطح دوم که مباحث اخلاقی بود و چون وقت اذان نزدیک است من از آن رد میشوم. فقط یکی، دو روایت از عقل دو میگویم. عقل یک را تفکر مادی قبول نداشت. حالا عقل دو در حوزه اخلاق است. در تفکر مادی میگویند اخلاق و ارزشها غیر عقلانی هستند. عقل هم اخلاقی نیست. اخلاق علمی نیست. در تفکر اسلامی چه میگوید؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر نیروی عقلانی به کار گرفته بشود جلوی طغیان و فساد و خطا را میگیرد. یعنی هر جا عقل هست، اخلاق هم هست. اگر جایی را میبینید که اخلاق نیست بدانید یک پای عقلانیت شکسته است. یعنی اخلاق عقلانی است و عقل اخلاقی است. فرمودند «مَن اِستَعمَلَ عقلَهُ لا یُخطِیءُ و لا یَطغی...»، آن فرد و تشکیلات و گروه و جامعه و ملت و تمدنی که عقلانیت را به کار بگیرد، «اِستَعمَلَ عقله...»، یعنی عقل دارد منتها آن را آکبند نگه نداشته است. عقل را فعال کرده است. این چه میشود؟ «لا یخطیء...»، خطا نمیکند. ضریب خطا پایین میآید و به صفر نزدیک میشود، «و لا یطغی...»، طغیان هم نمیکند. فساد و کثافتکاری نمیکند. فرمود «العَقل مُنَزِهُ عن المنکر و آمرٌ بِالمَعروف...»، دیگر از این بهتر میخواهید؟ میفرماید عقل به سمت اعمال ارزشی و ارزشها و معروف فرا میخواند و از زشتی و منکرات منع میکند. یعنی اولین آمر به معروف و ناهی از منکر عقل است. یعنی معروف و منکر که اخلاقی هستند نه این که به عقل مربوط باشند، اصلاً عقل اولین امر به معروف و نهی از منکر کننده است. یعنی عقل اخلاقی است و اخلاق عقلی است. این سطح دوم است. سطح سوم که آخرین سطح است سطح عقل معاش و عقل ابزاری و همین عقل به اصطلاح دنیوی و عقل مادی و عقل جزئی و هر چه که میخواهید اسمش را بگذارید. این هم اسلامی است. حالا تا از عقل میگویی میگویند نهخیر، «العَقلُ قالَ ما عُبِدَ بِهِ الرَحمَنُ و اکتُسِبَ بِهِ الجنان...»، بله. آن هم هست. آن مربوط به سطح یک و دوی عقل است که خیلی مهم و بنادین است. اما این به آن معنی نیست که عقل فقط مفاهیم مربوط به روش جنت و بهشت و روش عبادت رحمان است و به دنیا و طبیعت و جامعه و اقتصاد و صنعت و مدیریت کاری ندارد. بنابراین عقل در این حوزهها عقل مادی و سکولار نیست. خواهش میکنم به این نکته دقت کنید. ما در حوزه عقل ابزاری دهها روایت داریم که من فقط چند نمونه از آن را عرض بکنم که نگویید کلی گفته شد. یکی این است. عاقلترینِ مردم و عاقلترین مردم، یعنی هم عاقلترین افراد و هم عاقلترین جامعه، عاقلترین مردم به لحاظ فردی و عاقلترین مردم به لحاظ اجتماعی چه کسانی هستند؟ در روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) میفرمایند آنهایی هستند که اقتصاد سامانیافتهتر، اقتصاد منطقیتر دارند و در امر معاش محاسبه و اندازه و اندازهگیری را بیش از بقیه رعایت کنند. «افضلُ الناسِ عقلاً...»، بالاترین سطح عقلانیت چیست؟ حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «احسنُهُم تقدیرٌ لِمَعاشه...»، کسانی که بهتر از همه معاش را محاسبه کنند. یعنی زندگی دنیوی و اقتصاد را مدیریت کنند. کسانی که مدیریت درست جامعه، اقتصاد و خانواده را داشته باشند عاقلتر هستند. پس اسلام این عقلانیت را نفی نکرده و بلکه تأیید کرده است. میفرماید عقلانیت در این است که الگوی مصرف جامعه متعادل باشد. از اسراف بپرهیزد، اقتصادی و سنجیده عمل کند، گدابازی هم نکند. «العقل اَنَکَ تقتصد فَلا تُسرِف...»، این عقل اقتصادی هست یا نیست؟ عقل را تعریف میکنند. میفرمایند عقل این است که «تَقتَصِد». اقتصاد به معنی میانهروی است. به معنی اعتدال و میانهروی در زندگی است. نه گدابازی و نه ریخت و پاش و اسراف و فرهنگ سرمایهداری و اصالت مصرف باشد. «فَلا تُسرِف...»، پس عقل اقتصادی و عقل تقدیر است. «تقدیراً لِمَعاش...»، یعنی چه؟ تقدیر به معنی اندازهگیری است. شب قدر میگویند برای این که آن شب اندازهگیری میشود. تقدیر و قدر به معنی اندازهگیری است. فرمودند عقل اساسی به معنی عقل امرار معاش است. یعنی اندازهگیری و مدیریت درست اقتصاد است. پس این عقل معاش و عقل ابزاری و این هم عقل اسلامی است. منتها به علاوه آن دو مورد اسلامی میشود و منهای آن دو مورد عقل کافرانه و عقل سکولار میشود. اصلاً در طراحی و برنامهریزی امور معیشت گامهای نخست و بنیادین در برنامهها، رشد و پیشرفت کارها، استواری و استحکام مدیریت، در روایات ما همه جا نقش محوری و اصلی با عقل است. انتفاع و بهرهوری از کالاها و اشیا به درجه عقلانیت بستگی دارد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «انَ اولَ الاُمور و مبدأها و قوتها و عمارتها...»، اینها خیلی تعابیر عجیبی است. «اولَ الاُمور...»، سنگ بنای همه کارها، نقطه شروع هر برنامه اجتماعی، «و مبدأها...»، شروع آن، «و قُوَتها...»، میزان استحکام آن پروژه و آن برنامه، «وَ عمارتها...»، عمارت به معنی پیشرفت و توسعه و آزادی است. میزان آبادی آن، «اَلَتی لا یُنتَفَعُ بِشَیءٍ الا بِه...»، آن چیزی که اگر آن نباشد شما از هیچ چیز سود نمیبرید و همه فرصتها برای شما تبدیل به تهدید میشود چیست؟ «العقل». این عقل معاش و عقل ابزاری هست یا نیست؟ این که اینجا از توحید و اخلاق صحبت نکرده است. میفرماید در تمام کارها اینطور است. مراد در سطح محاسبات ابزاری است. اینجا الان عقل کلی ما بعد الطبیعی را نمیگوید. همین عقل جزئی محاسبهگر معیشتپرداز را میگوید که البته نباید از عقل نظری و ما بعد الطبیعی و عقل اخلاقی منقطع باشد و اساساً اشاره هم میکنند. برای این که باز کسی نگوید این عقل هم عقل مربوط به مادیات نیست و مراد از این عقل فقط روح است در روایت دیگر میفرماید نه، آن سطح از عقل به جای خود است، این که میگوییم چیست؟ «موضعُ العَقل الدِماغ...»، دماغ به معنی مغز است. امام میفرماید بعضیها تا هر سطحی از عقل را میگویید زود میگویند آن عقول عشره در آسمانهاست. خیلی خوب، اصلاً عقول عشره را کاری ندارم. بالأخره آن عقل هستیشناسی و خداشناسی و نفسشناسی و عقل اخلاقی و ارزششناسی به کنار باشد. امام(ع) میفرماید این سطح از عقل که میگویم نخواهید زود کلاً از ماده و از زمین و طبیعت و زندگی مردم بکنید و بگویید مراد از آن عقل قلب و روح است. میفرماید نه. «موضع العقل الدماغ...»، منظور همان مغز است. امام(ع) میفرماید منظور همان مغز است. یعنی یک سطح از عقلانیت به سلولهای خاکستری مغز مربوط نیست. اما یک سطح از عقلانیت به آن مربوط است. همین محاسبه و چرتکهاندازی مادی است که شما میگویید عقل معاش است. میفرماید دست به هیچ اقدامی اعم از اقدام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی، دینی نزنید و نباید زد و نمیتوان زد مگر مبتنی بر شناخت و مطالعه عقلی و تجربی. اول باید مطالعه کنید. مسبوق به آگاهی باشد. این روایت را هم یادداشت کنید. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «ما مِن حرکةٍ...»، هیچ فعل و هیچ حرکتی در هیچ بعدی نیست، «الا و انتَ محتاجٍ فیها الی معرفةٍ...»، مگر این که شما در آن کار به آگاهی و شناختی احتیاج داری و نیازمند هستی. از جمله مسائل معیشتی و ابزاری است که باید محاسبه مادی کرد. میفرماید هرگز از آموزش و جمعآوری آگاهیهای جدید و تجربیات نو دست نکشید و هیچ چیز مانع آموختن شما نشود. عطش به آگاهی چه تجربی و چه فراتجربی تا پایان عمر لا ینقطع باید تداوم داشته باشد. این دستور اهل بیت(ع) است. «لا یکونُ مؤمنُ عاقلا...»، فرمودند شما مؤمن حقیقی نیستید الا اینکه عاقل باشید و مؤمن عاقل نیست حتی «لا یَسمَع من طلب العلم طول عمره...»، تا زندهاید باید به دنبال آگاهی و دانستن باشید. تا لحظهای که از این عالم میروید از علم و آگاهی فارغالتحصیل نشوید. این منطق ماست. علم نامحدود است. این عقل دقیقاً از طریق همین علوم تغذیه میشود. بینش علمی پیشرو عقل است. چون بعضیها ممکن است اینجا بگویند عقل کلاً ربطی به علم و آگاهیهای تجربی ندارد. بله، یک بخشی از عقل ربطی به تجربه ندارد. اما همه چیز این نیست. بخش مهمی از عقل، عقلی که با آن زندگی میکنی، تمدن دینی میسازی اتفاقاً کاملاً به تجربه مربوط است. یک عده میگویند عقل و علم در اسلام علم و عقل تجربی حسی و مادی نیست. کجا نیست؟ میفرماید «العلم امام العَقل...»، عقلانیت مراتب دارد. ضعیف و قوی میشود. ظرفیتهای عقلی خود را با علم و آگاهیهای تفکری استدلالی و تجربی باید بارور و تغذیه و تقویت بکنید. میشود بین عقل و علم جدایی انداخت؟ بگویی ما عقل را میخواهیم و به علوم کاری نداریم. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «العقلُ و العلم مقروناً...»، عقل و علم با همدیگر مقرون هستند. «لا یَفتَرِقان و لا یتَبانیان...»، عقل و علم نه از هم جدا میشوند و نه در برابر همدیگر قرار میگیرند. این جواب کسانی است که دعوای علم و فلسفه، دعوای عقل و تجربه در دنیا به راه انداختهاند. اصلاً شما میدانید که فلسفه غرب تاریخ درگیری طرفداران عقل با طرفدارن تجربه است. یعنی امپرسیستها، پوزیتیویستها، نومینالیستها مدام به اسم تجربه علیه عقل و فلسفه حرف زدند. راسیونالیستها و عقلگرایان به دفاع از عقل علیه تجربه و علم حرف زدند. اسلام میفرماید عقل و علم، «لا یفترقان...»، اولاً از هم تفکیک نمیشوند. عقلانیت شما مبنای علم است و روش علم را نشان میدهد. علم بدون تعقل که علم نیست. از آن طرف علم و علوم هستند که عقل را تقویت و بارور میکنند. اینها از هم جدا نمیشوند. فرمودند «و لا یتباینان...»، تباین، یعنی دعوای عقل و تجربه، دعوای علم و فلسفه هم نداریم. در این تفکر آگاهیها علیه همدیگر نیستند. آگاهی علیه ناآگاهی است. ما آگاهی علیه آگاهی نداریم. محال است بگویی علم تجربی یک چیز گفت، علم عقلی یک چیز را گفت و اینها با هم نمیسازند. یعنی آگاهی و ضد آگاهی هستند. یا بگوید شهود عرفانی ما یک چیزی گفت و علم تجربی یک چیز دیگری گفت. این باز دعوای آگاهی با آگاهی است. یا بگویی وحی و انبیا و قرآن یک چیز را گفت و علم تجربی و یا علوم انسانی و تجربی و اجتماعی یک چیز دیگری گفت. اگر یک چیز دیگری گفته مشکل دارد و آن آگاهی نیست. ناآگاهی با ماسک آگاهی است. و الا دو سطح از آگاهی که با هم تعارض پیدا نمیکنند. آگاهیها در طول هم هستند. آگاهی بالاتر شامل آگاهی پایینتر است. ما آگاهی علیه آگاهی نداریم. لذا نه دعوای فلسفه و عرفان، نه دعوای فلسفه و علم، نه دعوای علوم تجربی با عرفان، نه دعوای علم با وحی، نه دعوای عقل و دین، نه دعوای عرفان و شریعت هست و همه اینها حرفهای مزخرفی است. همه اینها ناشی از افراط و تفریط در یک بعد است. اشتباه گرفتن علم با جهل است. جهل را به نام علم سراغ دادن است. آخرین روایتی که عرض میکنم. ببینید این که عقلانیت ربطی به تجربه حسی دارد یا نه؟ یا عقلانیتی که گفتهاند فقط مربوط به عقل اخروی و معاد است. اصل آن است. اما فقط آن نیست. من فقط یک نمونه روایت میگویم. رابطه عقلانیت با تجربه و همین علوم تجربی را میگویم. این روایتی که میگویم را یادداشت بکنید. «العقل غریزةٌ تَزید بِالعِلم و التجارِب...»، عقل غریزهای است، یعنی یک قدرت طبیعی است که خدا به انسان داده که این عقلانیت کم و زیاد میشود. «تزید» زیاد میشود. با چه چیزی زیاد میشود؟ «بالعلم و التجارب...»، با علم و با تجربه و با علوم تجربی این عقلانیت رشد میکند. این کدام سطح از عقلانیت است؟ سطح سه که به درد جامعهسازی و تمدنسازی و صنعت و تکنولوژی و ابزار و هنر و سینما میخورد. هر جا دیدید در هر عرصهای این سه سطح از عقلانیت را علیه هم تعریف کردهاند یا از هم جدا کردهاند، یا آن دو سطح را نفی کردهاند و فقط به سومی چسبیدهاند، یا از این طرف کسانی به آن دو سطح اول چسبیدند و سومی را نفی کردند، بدانید همه اینها با نیتهای مختلف به یک نتیجه میرسند و در انتها میخواهند بگویند نمیتوان تمدن دینی ساخت. علوم تجربی ذاتاً سکولار است. عقل ذاتاً غیر دینی است. تکنولوژی و سینما ذاتاً سکولار است. حالا بعضیها این حرفها را میزنند برای اینکه مخالف دین هستند و میخواهند دین را در همه عرصهها از متن به حاشیه برانند که اینها حاکم بر دنیا هستند و همین تفکر مادی غرب را دارند. یک کسانی هم از موضع مذهبی و معنوی این حرفها را میزنند و اینها هم نمیفهمند که در انتها همان هدف آنها را تأمین میکنند. من خواهش میکنم این سرنخی که به شما دادم را جدی بگیرید. اولاً یک سوال از شما بکنم. خود شما این طبقهبندی در آیات و روایات را میدانستید و تا به حالا در نظر شما بوده یا نه؟ این روایاتی که خواندم واقعاً آن ادعای من را ثابت میکرد یا نه؟ حالا اینها یک شمه کوچکی بود. در آیات قرآن خیلی دقیقتر و پیچیدهتر و خیلی عمیقتر این مباحث هست. در روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از هر کدام از این روایاتی که من آوردم شاید صدها روایت دیگر هم هست. من از هر کدام فقط یکی، دو روایت برای شما خواندم که بدانید اینها وجود دارد و عقلانیت را درست تعریف کنید.
آیا جنابعالی از عشق و شوری که در قلب هست به نوعی تعبیر به عقل کردید یا موضوعی جداگانه دارد؟ اگر خیر، جایگاه عشق و شوریدگی در زندگی دینی چیست؟
ببینید عشق اگر به مفهوم اراده است، عشق یک نوع معرفت نیست. عشق یک نوع اراده و خواستن است. اگر مربوط به اراده است، عشق معطوف به علم است. منتها علم فقط علم حسی و تجربی نیست. لذا کسی میتواند علم داشته باشد ولی مؤمن نباشد. یعنی بنده میتوانم یک عالم از این اطلاعات در ذهن خود داشته باشم ولی اهل عمل نباشم. از اموالم نگذرم. از جان و مال نگذرم. یعنی کاملاً سبک زندگی مادی داشته باشیم ولی زبانی پر از حرفهای معنوی و دینی، ذهنی پر از مفاهیم معنوی و دینی و اخلاقی و فلسفی هم داشته باشیم. پس یک وقت میگویی در مقام علم عشق مقوله علمی نیست و مقوله ارادی و مربوط به عمل است. اینجا پس حسابش روشن است. اما اگر مراد شما از عشق به معنی معرفت باطنی و شهود است که من تکلیف آن را معلوم کردم و گفتم یکی از چهار سطح روش معرفت شهود است. شهود با تهذیب نفس به دست میآید و آگاهیهای درونی است که ممکن است شما چشم و گوش نداشته باشی، محاسبه عقلانی و استدلال عقلانی هم نکنی اما در عین حال با تهذیب نفس یک حقایقی را خیلی واضح میبینی و به آن علم حضوری پیدا بکنی. یعنی ممکن است یک آدمی که نه فلسفه خوانده و نه علم خوانده تهذیب نفس بکند و فرشتهها را ببیند. آدمها را میبیند، باطن آدمها را ببیند. یک چیزهایی که آدمهای پروفسور و مجتهد و آیتالله و دکتر نمیفهمند این آدم میبیند و میفهمد. اتفاقاً ما از این آدمها خیلی در جبهه دیدیم. بیسوادهای حکیم و عارف بودند که نه فقه خوانده بودند، نه فلسفه، نه پزشکی، نه مهندسی خوانده بودند ولی تهذیب نفس کردند و اهل عمل صالح بودند. آن که میدانستند را عمل میکردند. ما آدم روستایی دیدیم که هر وقت پای صحبتهای او مینشستیم واقعاً هر جملهای که میگفت میدیدیم ما باید خیلی بنشینیم و راجع به این جمله فکر کنیم تا دقیق بفهمیم چه میگوید. یعنی یک آدمی که 40 سال درس خوانده گاهی این حرفها را نمیزد و نور و حکمت در رفتار و حرفهای آنها هست. اینها نه علم رسمی آموختهاند و نه در دانشگاه و نه در حوزه فلسفه خواندهاند ولی با عشق به مفهوم شهود و تهذیب نفس و اخلاص به یک حقایقی میرسند. خداوند وعده داده این علم یک نوری است که در قلب کسانی که بخواهد میگذارد. دانش عقلی و تجربی یک بحث است، اینها مقدمات حکمت است. خود حکمت نیست. دقت کنید. ما فکر میکنیم همین که رفتیم فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان نظری خواندیم دیگر حکیم هستیم. یا فکر میکنی رفتی در دانشگاه یک چیزهایی خواندی دیگر تمام است. اینها مقدمات است. بستر است. کمک میکند. و الا شما خیلی آدمهای درسخوانده میبینی که اصلاً در او نور نیست. نور معنوی در او نیست و حکمت ندارد. گاهی خطاهای عجیب و غریب میکنیم و آدمی میبینی که درس نخوانده اما حکیم و نورانی است. درست میفهمد. درست تشخیص میدهد، درست عمل میکند. وقتی حرف میزند به درستی حرف میزند. با اینکه اصطلاحات بلد نیست و ما این آدمها را دیدهایم. خود من این آدمها را دیدهام که سواد نداشتند ولی حکمت داشتند. و دیدهایم کسانی را که سواد دارند و داریم و دارید ولی حکمت نیست.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی